سفارش تبلیغ
صبا ویژن

Iran my love

اینجا چه می کنی شیخ ؟!

    نظر




اینجا چه می کنی شیخ ؟! ( یادداشت روز)

شیخ! تو اینجا چه می کنی؟!تیغ تو همچنان تیز و درخشان است. و چه تیغی! چه بسیار رنج و اندوه که با همین تیغ از چهره مبارک پیامبر خدا(ص) زدودی. اکنون همان تیغ را بر من کشیده ای، کنار ولید و مروان؟! پیر مرد! یادت هست قریب 7-26 سال پیش، آن روز را که از شوق مرا در آغوش کشیدی و فرستاده خدا(ص) که این صحنه را می دید، از تو پرسید «آیا علی را دوست داری؟» و تو در پاسخ گفتی چگونه دوست ندارم کسی را که برادر و پسر دایی من است». یادت هست رسول خدا(ص) چه گفت؟ «اما تو با او خواهی جنگید در حالی که ستمکاری».
امیرمؤمنان این کلمات تکان دهنده را در بحبوحه جنگ جمل و هنگامی گفت که سوار بر اسب، بی سلاح و زره، تا کنار زبیر رفت حال آن که زبیر غرق در اسلحه و زره و کلاهخود بود. زبیر گفت چگونه بازگردم در حالی که دو لشکر مقابل هم قرار گرفته اند و این به خدا سوگند عاری است که قابل شستن نیست.امام در همین میدان بود که طلحه و زبیر را خطاب قرار داد و فرمود «فارجعا ایّها الشیخان عن رأیکما... پیرمردها! برگردید از تصمیم خود که اگر اکنون برگردید بزرگترین مسئله شما فقط عار و ننگ است، پیش از آن که عار و نار دوزخ یکجا جمع شود»... زبیر جا خورد از یادآوری ماجرای 7-26سال پیش و هشدار پیامبر(ص). گفت «انالله و اناالیه راجعون. چیزی را به خاطر من آوردی که روزگار از خاطرم برده بود». گفت و پشیمان بازگشت. اما پسرش عبدالله که این صحنه را دید، گفت «من خیال می کنم تو از شمشیر آنها ترسیده ای»! همین کافی بود تا زبیر سرگردان شود و بگوید «وای بر تو! مرا به جنگ با علی تحریک می کنی؟ من سوگند خورده ام که با او جنگ نکنم». «کفاره قسم بده و بایست تا نگویند ترسیده ای»! زبیر با شنیدن این سخن از پسر، غلام خود را به کفاره آزاد کرد و به سپاه امام تاخت، سپاهی که به فرمان امام، راه بر او گشوده بود تا بتازد و از آن سو خارج شود و کناره گیرد. 
زبیر پشیمان شده بود، اما آیا ندامت او توانست فتنه ای را که از سرچشمه شام تحریک شده و توسط یاران پیمان شکن امام به راه افتاده بود، به سر آورد؟آیا آن ساعت که طلحه از سپاه جمل کناره گرفت و به تیر هم پیمان غدّار خود مروان بن حکم، بر زمین افتاد و گفت «کسی را از قریش ندیدم که خونش از من تباه تر باشد»، آب رفته به جوی بازگشت؟ خداوند وجود نازنین استاد فرزانه حضرت آیت الله جوادی آملی را حفظ کند، همین چند روز پیش حدیث شریف امیرمؤمنان(ع) را از زبان ایشان خواندیم که «ربّ عالم قد قتله جهله و علمه معه لاینفعه. چه بسا عالمی که جهلش او را از پای درآورد و علم او با او بود و به کارش نیامد» این همان مضمون دعایی است که می فرماید اللهم انی اعوذبک ... من علم لاینفع.
زبیر که شمشیرش بارها غبار غم از سیمای پیامبر زدوده بود، چرا سر ناسازگاری با علی گذاشت؟ شیخ! سیف الاسلام! طلحه الخیر! شما چرا؟ فراموش کردید آن روز که جزیه نصرانی های نجران به عنوان غنیمت! توسط سربازان مسلمان دست به دست شد و علی همه آنها را پس گرفت؟ به خاطر ندارید پیامبر در برابر گله سپاهیان فرمود «از علی شکایت نکنید که او در اجرای فرمان خدا خشن و سخت گیر است و در امر دین مداهنه و سازش نمی کند»؟ فراموش کردید آن روز را که دونفری نزد خلیفه سوم رفتید و از او خواستید ولیدبن عقبه را به خاطر شرب خمر عزل کند و حد تازیانه را بر او جاری سازد؟ چه کسی جرئت داشت حاکم کوفه را حد بزند جز علی که فرمود «بنی اسرائیل هلاک نشدند جز به خاطر تعطیلی حدود و احکام الهی» و حد اسلام را بر ولید جاری ساخت. یادتان هست علی(ع) همان جا فرمود «قریش پس از این مرا جلاد خویش خواهد خواند»!؟ اکنون چه شده که شما صحابه سابقه دار با همان ولید شرابخوار و مروان غدار و غارتگر بیت المال هم جبهه شده اید؟
علی شدن و علوی شدن هزینه دارد. شکیبایی کردی و خون دل خوردی و پای خدا نوشتی تا یقین و اطمینان الهی بر تو فرود آمد. «صبرت واحتسبت حتی اتاک الیقین». چه رازی در امامت و ولایت تو بود که خداوند به پیامبر فرمود «... اگر ابلاغ نکنی، رسالت الهی را به غایت نرسانده ای و خداوند تو را از مردم در امان نگه می دارد». پیامبر از مردم، از صحابه خود امنیت نداشت در ابلاغ ولایت علی؟! مگر علی بن ابیطالب پس از پیامبر قرار بود جز به رسم پیامبر عمل کند؟ «انا و علی ابوا هذه الامه . من و علی پدران این امتیم». علی جان! مگر جز این است که بار بر زمین مانده آنها را بر دوش کشیدی؟! «قمت بالامرحین فشلوا... فرمان خدا را برپا داشتی آن هنگام که دیگران درماندند. پدر مهربانی برای مومنان شدی آن هنگام که عائله تو شدند پس بار سنگینی را که از طاقتشان بیرون بود، بر دوش کشیدی، پاس داشتی آنچه را تباه کردند و رعایت کردی آنچه را سستی کردند».
روز خیبر، خط تو آشکار شد آن هنگام که آیه نازل شد «ای کسانی که ایمان آورده اید هر کس از دین خود ارتداد ورزد و برگردد پس به زودی خداوند گروهی را می آورد که آنان را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند، نسبت به مومنین فروتن و در برابر کفار سرسخت و نفوذ ناپذیرند، در راه خدا مجاهدت می کنند و از ملامت سرزنش کنندگان نمی هراسند...» (آیه 45 سوره مائده). یعسوب مؤمنین! افلاکی خاک نشین! ابوتراب! کم گناهی نیست در نظر دنیاطلبان و سرکشان، فروتنی در برابر مؤمنان و سرسختی و نفوذناپذیری در برابر هر آن کس که می خواهد حق را بپوشاند. کم گناهی نیست ترور شخصیت شدن و آماج ناسزا و تهمت قرار گرفتن و با این همه به خاطر ملامت ها و سرزنش ها از جا نجبیدن و از حق دست نکشیدن.
مولای ما! پدر مهربان امت! هر کس هم دلش با تو باشد و پیروی تو کند، آماج تهمت ها و ناسزا خواهد بود. مگر می شود در ثواب و پیروزی جنگ جمل- بی هیچ شمشیر زدنی- شریک شد، اما در غم و رنج های جانگداز آن جنگ شریک نشد؟ آن صحابه عرضه کرده بود دوست داشتم برادرم فلانی هم با ما در این جنگ جمل بود و در پاداش آن شریک می شد و تو فرموده بودی «اهوی اخیک معنا. آیا دل برادرت با ما بود؟ اگر دل او با ما بود پس با ما بود و با ما بودند آنها که در صلب پدران و رحم مادران جای دارند و گذشت روزگار آنها را به عرصه می آورد تا ایمان با آنها برپا داشته می شود». معرکه جمل هرگز تمام نخواهد شد، تا دنیا دنیاست. آن فتنه منکوب شد اما فتنه گران تا ابد هستند. فتنه سال 88 چال شد اما فتنه گران زخم خورده و سازمان دهندگان اصلی آن در اردوگاه طواغیت جهان باقی اند. ببینید در همین ماه های اخیر چگونه بغض آلود درباره امام و رهبری سخن می گویند. ببینید قلاده کدام شبه روشنفکران فراری را گشوده اند تا عقده گشایی کنند. ما پشت صورتک نام هایی چون کدیور و سروش و مهاجرانی و گنجی و مجید محمدی و ده ها پیاده نظام دیگر، قیافه بغض آلود طواغیتی چون پرز و نتانیاهو و هیلاری کلینتون و جان مک کین را می بینیم، و رابرت گیتس رئیس سابق سازمان سیا را که می گوید «ایران توسط رهبری به سمت دیکتاتوری پیش می رود و چهره های مذهبی طی 81ماه گذشته کنار گذاشته می شوند. ما در این مدت شاهد تغییر ماهیت رژیم جمهوری اسلامی هستیم». گویی که تابه حال جمهوری اسلامی را دموکراسی تلقی می کردند و حالا تغییر موضع داده اند!
هجمه و ملامت طواغیت روزگار و تروریست های انتحاری آنها در حلقه های شبه روشنفکری، نه تنها عار امت و مقتدای ما نیست که افتخار و سربلندی ماست. طواغیت روزگار که برای شیمون پرز جلاد جایزه صلح و دموکراسی می دهند و برای سلاطین مرتجع هم پیمان پرز و اوباما در منطقه فرش قرمز پهن می کنند، اگر از ما تمجید می کردند، باید سر افکنده و شرمنده می شدیم. این سنت الهی است. «اگر با این شمشیرم بر بینی مؤمن زنم که مرا دشمن دارد، دشمن ندارد و اگر تمام دارایی آسمان و زمین را بر آغوش منافق ریزم که مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت چرا که در فضای الهی نوشته و بر زبان پیامبر(ص) جاری شد که یا علی! لایبغضک مؤمن و لایحبّک منافق. هیچ مؤمنی با تو دشمنی نورزد و هیچ منافقی تو را دوست ندارد». امت ما با این عقده گشایی ها، تازه گنج ولایت و امامت را عزیزتر می شمارد. این بغض آشکار یعنی مرگ فتنه! «ای کسانی که ایمان آورده اید غیر خود را به دوستی و محرم اسرار نگیرید، آنها دوست دارند آنچه باعث رنج شما شود. دشمنی از دهان های آنها آشکار است و آنچه در سینه هاشان ] از دشمنی و کینه[ پنهان است، بزرگ تر است... چون با شما ملاقات کنند می گویند ایمان آوردیم و هنگامی که خلوت کنند از غیظ و خشم شما، انگشتان خویش را می گزند. بگو بمیرید از این غیظ تان، خداوند به باطن سینه ها آگاه است (آیات 811 و 911 سوره آل عمران)
از تیر ترور و تهمت و ملامت دشمنان باکی نیست. به تعبیر حضرت امام خمینی «ما از هیچ چیز باک نداریم، نه باک داریم که شرق ما را یک وقت اشخاص مثلاً غیرآزادی طلب یا دیکتاتور حساب کند، نه باک از این داریم که غیر یک همچو چیزی بکند. البته منافعشان که در خطر است، باید همه تهمت ها را به ما بزنند و ما همه تهمت ها را قبول می کنیم... البته بخواهید که همه مردم برای شما خوب بگویند، باید بروید توی خانه هاتان بنشینید و هیچ کس شما را نبیند. برای حضرت امیر هم هزار چیز گفتند، برای پیغمبر اکرم هم گفتند، حالا هم دارند می گویند. غربی برای پیغمبر ما بدتر از این می گوید که برای شما و ما می گوید. برای اینکه الان در معرض خطر است کارشان...» (صحیفه نور، جلد 5، صفحه 992). تکلیف ملت با دشمنان روشن است. می مانند دوستان و صحابه انقلاب و اینکه قیام یا قعود و سکوت و کلامشان در کدام جغرافیا بزرگ تر تعریف و تعبیر می شود؟ اتاق فکرهای خارجی فتنه و خانه های تیمی داخلی آن تمام تمرکز خود را روی این محور قرار داده اند. مبادا زبیرها، هم پیاله ولیدها و شکار مروان ها شوند. پیرو با فراست علی(ع) باید مروان شکار باشد نه شکار مروان. عمار باشد و میانه میدان با صلابت و شجاعت، علمداری کند نه چون ابوموسی ادعای تزهد و بازنشستگی از سیاست کند حال آن که وسط معرکه کشان کشان می آورندش برای مغلوبه کردن جنگ پیروز علی(ع). عجبا! به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب بعضی ها به خیال اینکه وسط فتنه «کابن اللبون» باشند و دوشیده نشوند و سواری ندهند، دوشیده می شوند و سواری می دهند، بی آنکه تجربه و دانایی شان به کار آید.
تلخ ترین صحنه ها برای علی آنجا بود که معاویه و عمروعاص، شیوخ از صحابه را به بازی گرفتند و امام این بار بی زره و شمشیر سراغ سران جبهه مقابل رفت. شیخ! تو اینجا چه می کنی؟ برگرد و به یادآر...
محمد ایمانی (kayhan)